دکتر رحمت اله خسروی در واکنش به نوشتار دکتر فرشته آل حسینی؛
گفتمان تربیت معلم با فقر دانشی و نگرشی مواجه است
چرا دانشگاه مجری تربیت معلم (دانشگاه فرهنگیان) نباید به صورت هم زمان هم تربیت آکادمیک و هم تربیت حرفه ای انجام دهد؟ دانش آکادمیکی که دانشجویان در دانشگاه های دیگر کسب می کنند، بریده از شرایط و ویژگی های واقعی مدارس است و کمکی هم به دانش آموختگان در این زمینه نمی کند.
به گزارش پایگاه خبری رب، دکتر رحمت اله خسروی، مدرس دانشگاه فرهنگیان، نوشتار دکتر فرشته آل حسینی را به نقد کشید. دکتر آل حسینی، در یادداشتی که به مناسبت صدسالگی تربیت معلم در ایران، در پایگاه خبری رب بازنشر داده شد، به آسیب شناسی نظام تربیت معلم پرداخته است. وی بر این باور است که این سیاست که دانشگاه تربیت معلم یک دانشگاه مأموریت گرای آموزشی است، باعث بحران هویت این نهاد شده است اما دکتر خسروی نگاه دیگری دارد. وی می گوید: اینکه تربیت حرفه ای در دانشگاه فرهنگیان و تربیت آکادمیک در دانشگاه های دیگر صورت بگیرد درست نیست؛ چراکه تربیت روح و شخصیت واحدی دارد و نباید آن را پاره پاره کرد و هر پاره اش را به جایی سپرد.
آنچه می خوانید نوشتار دکتر خسروی در پاسخ به نقدهای دکتر آل حسینی است که به پایگاه خبری رب سپرد.
ضمن تشکر از خانم دکتر آل حسینی به خاطر پرداختن به گفتمان تربیت معلم، گفتمانی که نسبتاً با فقر دانشی و نگرشی مواجه است، نکاتی را پیرامون نوشتار «نهاد تربیت معلم به بازاندیشی در معرفت شناسی نیاز دارد» تقدیم مخاطبان می کنم:
نکته نخست:
تربیت معلم در ایران دارای یک پیشینه نسبتاً طولانی است و نمی توان وضعیت آن را با دوگانه صفر/صد یا سیاه/سفید، سنجش کرد. باید وضعیت آن را به صورت پیوستار دید و نه با پیش فرض ابتدابه ساکن منفی. اینکه با پیش فرض اولیه گفته شود تربیت معلم و فرایندهایی که تاکنون برای آن طی شده به طور مطلق بد یا خوب هستند به اعتقاد من ناشی از خردورزی نیست. مطلق گرایی و ثنویت همچنان که جان دیوئی فیلسوف و تربیت شناس برجسته بر آن تأکید کرده، مردود است. ازاین رو، حال تربیت معلم در برخی از بازه های زمانی خوب و در برخی بازه های زمانی دیگر خوب نبوده است. اما آنچه غیرقابل انکار است، نبود و یا ضعف اندیشه و عملِ باثبات و پیش برنده- تأکید می کنم اندیشه و عمل باثبات و پیش برنده- در فرایند تربیت معلم است. درواقع، تکثر و تعدد تصمیمات و تغییرات کوتاه مدت و موقت در حوزه تربیت معلم، قابل توجه بوده است.
نکته دوم:
تاکنون هیچ تحقیق منسجم و معتبر علمی (کیفی، کمی، آمیخته) در خصوص کارنامه دانشگاه فرهنگیان در پروژه تربیت معلم و کارنامه دیگر دانشگاه هایی که بعضاً به تربیت معلم پرداخته اند، انجام نشده است. بنابراین نمی توان به طور محکم و به دوراز عامیانه گویی در این زمینه قضاوت کرد. شواهد باید علمی باشد و مفروضات علمی در جمع آوری آن مدنظر قرار گیرد. البته که در اظهارنظر و بیان تشخیص های خودمان ممنوعیتی نداریم. اما مجاز نیستیم این تشخیص هایمان را درست جلوه بدهیم و تشخیص های «غیر» را فاقد ارزش قلمداد کنیم.
نکته سوم:
نباید این پیش فرض تثبیت شود که دانشگاه فرهنگیان شخصیت آموزشی دارد و پژوهش در آن جایگاهی ندارد. آموزش بریده از پژوهش، آموزش علمی نیست. اکنون در تربیت معلم، مؤلفه پژوهش کم رنگ است. البته پژوهش متناسب با دغدغه ها و تکالیف تربیت معلم، نه پژوهشی که در دیگر دانشگاه ها انجام می شود و همه می دانند چه مشکلاتی دارد. در تربیت معلم، پژوهش درزمینه ها و موضوعات آموزش و به عبارتی بهتر «آموزش پژوهی» مدنظر است نه پژوهشی که جدا از فرایند آموزش و بیگانه با عمل تربیتی در دانشگاه های دیگر صورت می گیرد و واقعیت های موجود در موقعیت های تربیتی را منعکس نمی کند. در این زمینه دانشگاه مجری تربیت معلم ضرورت دارد کوشش مضاعفی را در دستور کار قرار دهد و خود را به نقطه قابل اطمینانی برساند.
نکته چهارم:
چرا دانشگاه مجری تربیت معلم (دانشگاه فرهنگیان) نباید به صورت هم زمان هم تربیت آکادمیک و هم تربیت حرفه ای انجام دهد؟ چرا درباره اینکه بسترهای این مهم را فراهم کنند، بحث نمی شود؟ دانش آکادمیکی که دانشجویان در دانشگاه های دیگر کسب می کنند، بریده از شرایط و ویژگی های واقعی مدارس است و کمکی هم به فارغ التحصیلان در این زمینه نمی کند. دانش آکادمیک باید در ارتباط با شرایط نظام مدرسه ای صورت گیرد. دانشگاه های دیگر نه تنها درزمینۀ تربیت حرفه ای متقاضیان معلمی کاری نکرده اند، درزمینۀ تربیت آکادمیک هم «مرتبط» عمل نکرده اند. اخیراً در دانشگاه فرهنگیان اساتید نسبتاً باکیفیتی جذب شده اند و این روند باید شتاب بگیرد تا بتوانند تربیت آکادمیک و حرفه ای را به طور توأمان انجام دهند. این ها از هم قابل تفکیک نیستند. اینکه تربیت حرفه ای در دانشگاه فرهنگیان و تربیت آکادمیک در دانشگاه های دیگر صورت بگیرد درست نیست؛ چراکه تربیت روح و شخصیت واحدی دارد و نباید آن را پاره پاره کرد و هر پاره اش را به جایی سپرد. البته ذکر این نکته ضروری است که عواملی محیطی مختلف (خانواده، رسانه، جامعه و …) در تربیت نقش ایفا می کنند و هرکدام سهمی دارند و نمی توان آن را انکار کرد، لیکن آن پاره ای از تربیت که دست دانشگاه مجری تربیت معلم است بهتر است دیگر پاره پاره نشود. اگر پاره پاره شود، کنار هم قرار دادن دوپاره متفاوت و بریده از اوضاع واحوال هم، کارگر نخواهد افتاد.
نکته پنجم:
داستان تربیت معلم در ایران نیازمند یک بازاندیشی و بازآفرینی است. نباید انرژی ها را صرف مجادلات عاطفی و بعضاً بی حاصل کرد. البته این به معنای ندیدن تاریخ تربیت معلم در کشور نیست. بحث این است که داستان موجود تربیت معلم، داستانی نیست که جوابگو باشد و بخواهیم بر فرایند و محصولات آن افتخار کنیم. این داستان باید به جای تولید معلمان محافظه کار، دارای پرستیژ اداری و مطیع، به فکر تربیت معلمانی کنشگر، رهایی بخش و فکور باشد. باید تعلیم و تربیت به طور عام و تربیت معلم به طور خاص در کانون توجهات همه دست اندرکاران امر قرار گیرد و دغدغه شماره یک کشور باشد. اگر داستان این گونه نشود امیدی نیست تربیت معلم به تعالی برسد و خودنمایی کند. مسئله با حذف و برچیده شدن دانشگاه مجری تربیت معلم حل نمی شود. نباید به جای ارتفاع اندیشه به امتناع اندیشه روی آورد. در یک کلام زمینه تربیت معلم را باید تا با تمام توان بهبود بخشید و البته در این راه از تمام ظرفیت های علمی و دانشگاهی و سیاسی و قانونی مدد گرفت.