مرکز آموزش عالی شهید رجایی بابل

بازدید از موزه بانو مکرمه قنبری (نقاش بی سوادی که به شهرت جهانی رسید.)

مکرمه قنبری در سال ۱۳۰۷ در روستای دِریکَنده در بابل به دنیا آمد. در کودکی مادر خود را از دست داد و زندگی بسیار سختی را گذراند. بازتاب این سختی زندگی را در بسیاری از نقاشی های او می توان دید.مکرمه قنبری در ادامه نمایشگاه هایش در سال ۲۰۰۱ از سوی بنیاد پژوهش های زنان آمریکا به کنفرانس پژوهشی زنان در دانشگاه استکهلم سوئد دعوت شد و همزمان با افتتاح نمایشگاهش در آن کشور به عنوان زن برگزیده سال انتخاب گردید.

صبح روز دوشنبه سرپرست محترم مرکز دکتر  لطفی و معاون اداری- مالی و برخی از کارشناسان از موزه مکرمه قنبری دیدن نمودند.

زنی پاک، بی آلایش و باصداقت... او برروی سنگ، چوب و کدو حلوایی به نقاشی می پرداخت. نقاشی هایش از سبک خاصی پیروی نمی کند و پر از رنگ و لطافت خاص است. او هر آنچه از دلش بیرون می آمده، با فهم و تصور خود، در تابلو به تصویر می کشید و تصاویری از خود به جا گذاشته که پر از معنی و مفهوم است.
نقاشی های او، با هر بیننده ای ارتباط برقرار می کند و حرف می زند. او با تصاویر خلق شده برروی تابلو، توانست فضای زندگی خود را به نمایش بگذارد.

این وصف حال پیرزنی است به نام (مکرمه قنبری) که در دل یک روستای سرسبز در استان مازندران زندگی می کرد و حال در بین ما نیست، اما یاد و خاطرش با کسانی که با او برخورد داشتند، همچنان باقی مانده است.
مکرمه قنبری در سال 1307 در روستای (دریکنده) استان مازندران، چشم به جهان گشود. روستایی مثل تمامی مناطق مازندران که در طول سال، فقط از آسمان می بارد و می بارد. باران های شدید به همراه مه، همیشه در آسمان این روستا دیده می شود. او از همان کودکی با گل، خاک و برگ درختان و سنگ ریزه، تصاویری را روی زمین خلق می کرد. یک میل ذاتی به هنر در وی نهفته بود، اما به دلیل موقعیت زندگی در روستا استعداد او پرورش نمی یافت.

دختر کشاورز
او دختر یک کشاورز بود و از ده سالگی به کشاورزی و گله داری مشغول شد. دختر نوجوانی بود که به اجبار، همسر کدخدای پیر روستا شد. او تن به این ازدواج نمی داد، اما مجبور شد همانند بسیاری از دختران روستایی که حق اظهارنظر درباره همسر خود را نداشتند، راهی خانه بخت شود و با دو هوو که از او بزرگ تر بودند، در خانه کدخدا به عنوان همسر چهارم، مشغول به زندگی شود.


به دلیل ذوق هنری که داشت، عروس های روستا را او آرایش می کرد، همچنین مدتی نیز به خیاطی پرداخت. او حتی 12 سال قابله روستا بود و بیش از 25 نوزاد را در روستایش به دنیا آورد. در ضمن، در به دنیا آوردن بره ها و گوساله های کدخدا نیز کمک می کرد. او از همان دوران کودکی، فردی بانشاط، پرکار و زرنگ بود. در طول زندگی مشترکش با کدخدا، صاحب نه فرزند شد. کشاورزی، مامایی، خیاطی، آرایشگری و طبابت بیماران و گاو و گوسفند از جمله فعالیت های این زن بادل و جرات بود.


روزها برای او در روستا می گذشت و می گذشت، تا 64 بهار از عمرش گذشت. در این زمان شوهرش را به خاطر کهولت سن از دست داد. بعد از این که ارث شوهرش تقسیم شد، او یک گاو خرید و آنچنان به این گاو علاقه مند شد که هر روز مسافت طولانی را طی می کرد تا خود، گاوش را به چرا ببرد ، پس از چندی بیمار شد و فرزندانش که نگران حال مادر بودند گاو را بدون اطلاع او فروختند. مکرمه بعد از شنیدن این خبر، بسیار افسرده و غمگین شد و برای فراموشی از دست دادن گاوش به نقاشی پناه برد.

او بدون این که در گذشته، در زمینه نقاشی، آموزشی دیده باشد با گیاهان رنگی، رنگ ساخت و برروی دیوارهای خانه، درها، پنجره ها، نرده ها و حتی کدو حلوایی ها شروع به کشیدن کرد. بسیاری از تصاویرش نیز یک گاو را نشان می داد. در آن زمان 67 ساله بود و آن چه که بر دورنمای ذهنش بود را به تصویر می کشید. او حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشت.


یک روز پسرش که در تهران زندگی می کرد برای دیدن مادرش به روستا آمد و از نقاشی های مادر حیرت زده شد. دفعه بد پنجاه کاغذ A4 برای مادرش از شهر خریداری کرد.


مکرمه از شوهرش داستان هایی درباره شخصیت های شاهنامه، لیلی و مجنون و پری دریایی و همچنین داستان های قرآنی مانند ابراهیم و اسماعیل و یوسف و زلیخا و حضرت مریم و عیسی را شنیده بود و از حفظ داشت.


لذا همه این داستان ها را به تصویر کشید. همچنین تصاویری از هووها و فرزندانش را هم خلق کرد. او ماجرای زندگی خود را درباره اجبارش به ازدواج با یک مرد میانسال زن دار، به صورت نقاشی، برروی کاغذ ثبت کرد.


او زنی با روحیه و خستگی ناپذیر بود و به گفته خودش، همیشه مشغول انجام کاری بود و حتی بعدازظهرها نمی خوابید، یا کار خانه یا کشاورزی یا نقاشی... از بیهوده بودن و بی کاری هم بیزار بود.

نقاشی های پنهانی

او در مصاحبه ای با خانم (هولی)Mrs.Holly کارگردان آمریکایی، که فیلم مستندی از زندگی او را ساخته است چنین گفت: به مدت چهار سال به طور پنهانی، روی کاغذ، نقاشی می کشیدم. وقتی مهمان ناخوانده به خانه ما می آمد، سریع کاغذها را روی کاغذ پنهان می کردم. زیرا همه، به ویژه همسایه ها می گفتند کاغذ و قلم به چه درد یک زن کشاورز می خورد؟ او می گفت: که نقاشی هایش را مانند فرزند خود دوست دارد.

خانم هولی، کارگردان مستندساز از این که مکرمه، نقاشی هایی از مسیح و ابراهیم و موسی کشیده بود متعجب شد و از او پرسید و مکرمه در پاسخ به او گفت: شوهرش در طی سال ها زندگی، برایش داستان هایی در این باره تعریف کرده بود و او هم این داستان ها را به صورت نقاشی ترسیم کرد.همچنین او از هووهایش که یکی از آنها 120 ساله بود، خاطرات خوشی به یادگار دارد و از فرزندانش که آنان را به تصویر کشیده است.


نخستین نمایشگاه مکرمه، در سال 1374 در گالری (سیحون) بر پا شد و در سال 1384 نمایشگاهی از نقاشی های وی در (لس آنجلس) تشکیل شد.او در فستیوال فیلم (رشد) جایزه مخصوص هیئت داوران را به همراه جایزه ویژه فستیوال ادبی - هنری روستا دریافت کرد. در سال 2001 مکرمه، به عنوان بانوی نقاش سال در (استکهلم) سوئد انتخاب شد.


(ابراهیم مختاری) کارگردان ایرانی یک فیلم مستند با نام (مکرمه)، خاطرات و رویاهای او را ساخت و در چند فستیوال بین المللی، اکران شد.


کمپانی آمریکایی (فاکس) نیز امتیاز ساخت فیلم زندگی مکرمه قنبری را خریداری کرد و کمی قبل از مرگ وی، تصمیم به ساخت این فیلم گرفت که قراربود (مریل استریپ) بازیگر هالیوودی، به جای مکرمه، نقش اجرا کند.کارگردان این فیلم (اسی نیک نجات) یک کارگردان ایرانی مقیم کالیفرنیاست که چندین صحنه از روستای محل زندگی مکرمه و خانه وی، فیلمبرداری کرده و قرار است این فیلم در هالیوود ساخته شود. مکرمه قبل از مرگش، تابلویی از شمایل امام رضا(ع) نقاشی کرد. همچنین تابلوی بزرگی از بارگاه امام رضا(ع) را به تصویر کشید و به حسینیه روستای (دریکند)، اهدا کرد.

مرگ در 77 سالگی
سرانجام، بانو مکرمه قنبری در دوم آبان 1384 مطابق با 24 اکتبر 2005 در 77 سالگی، در روستای زادگاهش، چشم از جهان فرو بست. او بر اثر عوارض ناشی از سکته مغزی و به دلیل دو سکته پی در پی به کما رفت و سرانجام ساعت 3/30 بامداد دوم آبان 1384 در بیمارستان (یحیی نژاد) بابل درگذشت. پیکر او در بابل تشییع و در منزل شخصی و مسکونی اش به خاک سپرده شد.همزمان در تهران نیز مراسم ترحیمی برای وی از سوی چند نقاش، برگزار شد.

خانه وی اکنون به یک موزه تبدیل شده است و میراث فرهنگی و گردشگری استان مازندران، بنای خانه قدیمی وی را در فهرست میراث ملی، ثبت کرده است.کارشناسان اروپایی، نقاشی های وی را با نقاشی های (مارک شاگال) نقاش بلند آوازه قرن بیستم، قیاس کرده اند.

بر گرفته از سایت مازندنومه

 

تقدیم به مکرمه قنبری
(شعر مازندرانی به همراه ترجمه فارسی)


ته دست صد تا هنر داشته ،  خدایی
دتا چش    ره نظر   داشته ، خدایی
ته نوم  بیه  گد  و  ایران  و  عالم
دریکنده    گذر   داشته ، خدایی
ته وسه  بیه  نوم  ، نقش و نمایش
جهون هر کی خبر داشته ، خدایی
دپیته   ته   صفا   و    ته   کرامت
موارک ،  سرتاسر داشته ، خدایی
کرم   داشتی   ته نوم   هنتا   مکرم
ته نقش آخر  هنر  داشته ، خدایی
بیامرزه   خدا  هر جا که  بوردی
مسافر  شه  سفر   داشته ، خدایی
بساته  (طاهری)  شعر  از  ته بانو
مکرم ،   با هنر    داشته ، خدایی
***
ترجمه فارسی
به خدا قسم از دستان تو صد ها هنر می ریخت و تمامی چشم ها به طرف آثار نقاشی تو خیره شده بود.
به خدا قسم نام تو بزرگ و در ایران و عالم پیچید و در یکی از روستاهای مازندران (دریکنده) زندگی می کردی.
به خدا قسم نام تو با نقاشی های قشنگ بزرگ و نامی شد و حتی در کشور های دیگر هم از آثار تو باخبر بودند.
به خدا قسم صفا و بزرگواری و مهربانی تو در هم جا نمایان بود و است و همه از این بابت به تو تبریک می گویند.
به خدا قسم با بزرگواری و کرامت تو هنوز بزرگوار هستی  و تلاش و هنر تو آخر تورا هنر مند ساخت.
به خدا قسم خداوند تو را بیامرزد و این مردن فقط سفر به سوی خدا محسوب می شود.
به خدا قسم طاهری هم برای تو  که هنر مند  نامی هستی شعری سروده است.