عید مبعث و بشارت درباره نبوت پیامبر اسلام(ص)
روز مَبْعَث بر پایهٔ باورهای اسلامی و به استناد تاریخ دین اسلام، روزی است که محمد، پیامبر اسلام، به درجه پیامبری برگزیده شد. مسلمانان معتقدند او در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی الله به پیامبری نایل آمد و مأمور شد که چندخداپرستی و بت پرستی را از زمین بردارد و خداپرستی را رواج دهد و پیام وحی را به مردم برساند. محمد در این زمان چهل سال داشت و در مکه زندگی می کرد.
باور شیعیان
بر اساس باور شیعیان، محمد ابن عبدالله در روز ۲۷ رجب سال ۴۰ عام الفیل، (سال ۱۳ پیش از هجرت) مبعوث شد. شیعیان این روز را جشن می گیرند و در روایات اسلامی اعمال مستحبی برای روز مبعث پیش بینی شده است. دعا، نماز و غسل مستحب از اعمال این روز است. البته در پاره ای از روایات شیعه نیز بعثت محمد در ماه رمضان ذکر شده مانند روایت عیون الاخبار شیخ صدوق که متن آن اینگونه است که: وقتی شخصی به نام فضل از امام رضا می پرسد که چرا روزه فقط در ماه مبارک رمضان فرض شد و در سایر ماه ها فرض نشد؟ در پاسخ او گفت: «لان شهر رمضان هو الشهر الذی انزل الله تعالی فیه القرآن...» تا آنجا که گفت: «... و فیه نبی محمد صلی الله علیه و آله » یعنی بدان جهت که ماه رمضان همان ماهی است که خدا قرآن را در آن نازل فرمود و همان ماهی است که محمد در آن به نبوت برانگیخته شد که چون مخالف با روایات دیگر شیعه در اینباره بوده است؛ محمد تقی مجلسی احتمال تقیه در آن داده، و یا فرموده که باید حمل بر برخی معانی دیگری جز معنای بعثت اصطلاحی شود، زیرا تاریخ بیست و هفتم ماه رجب به نظر او نزد علمای امامیه مورد اتفاق و اجماع بوده و گفته است: «... و علیه اتفاق الامامیة ».
باور اهل سنت
در نزد اهل سنت تاریخ دقیق بعثت پیامبر اسلام مشخص نیست؛ ولی بعضی معتقدند که این واقعه در شب ۲۱ ماه رمضان بوده است. به دلیل نامعلوم بودن تاریخ، مبعث نزد اهل سنت جشن گرفته نمی شود.
بشارت حضرت عیسی(ص) به بعثت پیامبر اسلام(ص)
پرسش : آیا حضرت عیسی(علیه السلام) بعثت پیامبر اسلام(صل اللهعلیه واله وسلم) را بشارت داده اند؟
پاسخ اجمالی: خداوند در آیه 6 سوره صفّ می فرماید: حضرت مسیح(ع) به آمدن رسول اکرم(ص) بشارت داده است و این بشارتها به قدری مفصل بیان شده که خداوند درباره آن در آیات متعددی مثل آیه 146 سوره بقره می فرماید: «اهل کتاب پیامبر موعود را همچون فرزندان خود مى شناسند ولى جمعى از آنان، حق را در حالى که از آن آگاهند کتمان مى کنند».
پاسخ تفصیلی: در قرآنمجید حدّاقل در دو مورد به این مساله اشاره شده است:
1ـ در مورد بشارت حضرت مسیح(علیه السلام) نسبت به ظهورپیامبر اسلام(صلى اللهعلیه وآله)، چنان که در آیه6 سورهصفّ مى خوانیم: «وَ اِذْ قَالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِى اِسْرَائِیلَ اِنِّى رَسُولُ اللهِ اِلَیْکُمْ مُّصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَىَّ مِنَ التَّورَاهِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یَاْتى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ اَحْمَدُ فَلَمَّا جَائَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبینٌ»؛ (و به یاد آورید هنگامى را که عیسى بن مریم گفت:" اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدابه سوى شما هستم در حالى که تصدیق کننده توراتى مى باشم که قبل از من فرستاده شده، و بشارت دهنده به پیامبرى که بعد از من مى آید و نام او احمد است." هنگامى که او (احمد) با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این سحرى آشکار است)!
2- در آیات متعددى از قرآنمجید، سخن از بشارت تورات ( یا تورات و انجیل) نسبت به ظهور پیامبر اسلام(صلى اللهعلیه وآله) به میان آمده، و نشان مى دهد که به قدرى اوصاف و نشانه هاى پیامبر اسلام(صلى اللهعلیه وآله) در کتب آنها آشکارا بیان شده بود که آن حضرت را با این نشانه ها همانند فرزندان خود مى شناختند.
حتّى در تواریخ معروف آمده است که مهاجرت یهود از مناطق شامات و فلسطین به مدینه و استقرار در آن جا، به خاطر بشاراتى بود که درباره ظهوراین پیامبر در کتب خود دیده بودند ـ این موضوع مشروحاً در تفسیرنمونه، ذیل آیه89 سورهبقره آمده است ـ (1)هر چند که گروه کثیری از آنان که قبلا از مبلغان پیامبر اسلام(صلى اللهعلیه وآله) بودند بعد از ظهورش به خاطر این که منافع شخصى خود را در خطر مى دیدند از ایمان آوردن به او سرباز زدند و در آیات قرآنمورد ملامت قرار گرفته اند.
از آیاتى که اشاره به این موضوع مى کند آیه146 سورهبقره است، مى فرماید: «اَلَّذِینَ اَتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ اَبْنَائَهُمْ وَ اِنَّ فَریِقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»؛ (کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده ایم، او (پیامبر) را همچون فرزندان خود مى شناسند; ولى جمعى از آنان،حق را در حالى که از آن آگاهند کتمان مى کنند).
همین معنا در آیه20 سورهانعام نیز آمده است آن جا که مى فرماید: َ«الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ اَبْنَائَهُمْ»؛ (کسانى که کتاب آسمانى به ایشان داده ایم، بخوبى او (پیامبر) را مى شناسند، همان گونه که فرزندان خود را مى شناسند)! همچنین آیه89 سورهبقره که در بالا به آن اشاره شد نیز این معنا آمده است.
همین معنا با صراحت بیشترى در آیه157 سوره اعرافآمده است که مى فرماید: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاُْمِّىَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالاِْنجِیلِ»؛ (همان کسانى که از فرستاده (خدا)،پیامبرِ "اُمّى" (و درس نخوانده) پیروى مى کنند; پیامبرى که صفاتش را، در تورات و انجیلى که به صورت مکتوب نزدشان است، مى یابند...).
همچنین در تفسیرآیاتى که مى گوید: قرآنتصدیق کننده کتاب هاى پیشین است نیز یکى از احتمالات، این گفته شده که: منظور از تصدیق کردن کتب پیشین هماهنگى قرآنو صفات پیامبر با نشانه هایى است که در کتب انبیاى پیشین آمده است.
ادیان و عقائد در جامعه قبل از بعثت
پرسش : چه ادیان و عقایدی در جامعهقبل از بعثت وجود داشت؟
پاسخ اجمالی: یکتاپرستان شبه جزیره عربستان به نام غیرمعطله شناخته می شدند. در مقابل، معطله غیریکتاپرستانی بودند که خود عقاید مختلفی داشتند. انکار اصل وجود خدا و معاد و بعثت انبیاء، پرستش بتها به عنوان شریک خدا، پرستش بتها به عنوان واسطه های خدا و اعتقاد به جسم و اعضاء داشتن خدا همگی ذیل عنوان معطله قابل طبقه بندی است. برهمایی ها در هند منکر خدا بودند، عده ای به پرستش اجرام آسمانی مشغول بودند و ادیانی مانند زرتشتی، مسیحیت و یهودیت، به دامان دوگانه پرستی، تثلیث و تحریف ها و خرافات افتاده بودند.
پاسخ تفصیلی: درباره ادیان و مذاهب عرب و غیر عرب در عصر جاهلیّت و قبل از بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آن طور که مورّخان و محقّقان نوشته اند نه تنها در دنیا عقاید و ادیان بى شمارى بود و انحرافات فراوان، بلکه در میان عرب نیز عقاید گوناگون بسیارى بود.
ابن ابى الحدید مفسّر معروف نهج البلاغهدرباره ادیان عرب جاهلى مى گوید: آنها نخست به دو گروه تقسیم شدند معطِّله و غیر معطِّله. گروهى از معطِّله اصلا اعتقادى به خدا نداشتند و همان گونه که قرآنمى گوید، مى گفتند: «ما هِىَ اِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیى وَ ما یُهْلِکُنا اِلاَّ الدَّهْرُ»؛ (چیزى جز زندگانى دنیا وجود ندارد، گروهى مى میرند و گروه دیگرى به جاى آنها مى آیند و تنها طبیعت است که ما را مى میراند. (1)
گروه دیگری از آنان خدارا قبول داشتند ولی منکر معادو رستاخیز بودند و می گفتند: «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیم»؛ (چه کسی می تواند استخوانهای پوسیده را زنده کند؟)، (2)
گروه سوّمى، خداوند و رستاخیز را قبول داشتند ولى منکر بعثت پیامبران بودند و تنها به سراغ پرستش بتها مى رفتند.
بت پرستان نیز مختلف بودند بعضى بت ها را شریک خداوند مى دانستند و همین واژه (شریک) را بر آنها اطلاق مى کردند و به هنگام حجمى گفتند: «لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ لا شَریکَ لَکَ اِلاّ شَریکاً هُوَ لَکَ».
امّا گروه دیگرى بتها را شفیعان درگاه خدامى دانستند و مى گفتند: «وَما نَعْبُدُهُمْ اِلاّ لِیُقَرِّبُونا اِلَى اللهِ زُلْفى»؛ (اینها را پرستش نمى کنیم مگر براى این که ما را به پیشگاه خدانزدیک کنند)! (3)
گروه دیگرى قایل به تشبیه و تجسّم بودند و براى خداجسم و اعضاء و صفاتى شبیه انسانها قایل بودند.
بعضى از آنها مانند امیّه بن ابى الصّلت مى گوید: خداوند بر فراز عرش نشسته و پاهاى خود را به سوى کرسى دراز کرده است! (آثار این افکار و رسوبات آن متاسفانه در بعضى از افراد عقب مانده و ناآگاه از اسلامنیز، بعد از اسلاموجود داشت تا آن جا که بعضى بر این باور بودند که خداوند از آسمان نازل مى شود بر مرکبى سوار است و به صورت جوان امردى است، در پاى او کفشهایى از طلا وجود دارد و برگرد صورتش پروانه اى طلایى حرکت مى کند و امثال این خرافات و موهومات). (4)
امّا غیر معطِّله، گروه اندکى بودند که اعتقاد به خداوند داشتند و پارسایى و پرهیزکارى را پیشه خود نموده بودند مانند عبدالمطلبو فرزندش عبدالله و فرزند دیگرش ابوطالب و قُسّ بن ساعده و بعضى دیگر. (5)
بعضى دیگر از شارحان نهج البلاغه، دانشمندان عرب را نیز به گروه هاى زیر تقسیم کرده اند: آنهایى که تنها در علم انساب آگاهى داشتند، گروه دیگرى تعبیر رویا مى کردند و بعضى داراى علم «انواء» بودند (نوعى ستاره شناسى آمیخته با خرافات) و گروهى کاهنان بودند که به گمان خود از امور پنهانى و حوادث آینده خبرمى دادند.
در میان غیر عرب نیز «برهماییها» در هند زندگى مى کردند که جز احکام عقلیه چیزى را قایل نبودند و تمام ادیان را انکار مى کردند.
گروهى دیگر ستاره پرستان بودند و خورشیدپرستان و ماه پرستان که اَشکال دیگرى از بت پرستى بود. (6)
علاوه بر اینها یهود و نصارا و مجوس بودند که هر کدام گرفتار نوعى انحراف شده بودند. مذهب مجوس سر از دوگانه پرستى و خداى خیر و خداى شر درآورده بود. این مذهب ـ که شاید در آغاز از سوى بعضى انبیاى الهى عرضه شده بود ـ چنان با خرافات آمیخته شده بود که به گفته بعضى از محقّقان، آنها معتقد بودند خداى خیر و خداى شر ـ جنگ سختى با هم داشتند تا این که فرشتگان میانجیگرى کردند و اصلاح ذات البین حاصل شد به این شرط که عالم پایین، هفت هزار سال در اختیار خداى شر باشد (و عالم بالا در اختیار خداى خیر).(7)
مسیحیان در چنگال تثلیث (خدایان سه گانه) گرفتار شده بودند و یهود، با تحریفات عجیبى که در تورات واقع شده بود گرفتار خرافات زیادى شد که شرح آن در این مختصر نمى گنجد.
امام(علیه السلام) در عبارتی زیبا در خطبهاول نهج البلاغهدر فرازی که درباره پیامبر اکرم (صلّی اللهعلیه وآله وسلّم) سخن گفته است ، تمام این گروه ها را در سه طایفه جاى داده است: گروه اوّل آنهایى که قایل به تشبیهند و براى خداشریک قایلند مانند مجوس و مسیحیان، یا براى خداوند صفات مخلوقات را قایلند مانند بسیارى از یهود. گروه دوّم کسانى که نام او را بر غیر او مى نهند مانند بسیارى از بت پرستان که نام خدارا بر بتها مى نهادند و آنها را واسطه میان خود و خدامى پنداشتند و گروه سوّم کسانى که به غیر خدا اشاره مى کردند مانند دهریه که طبیعت را خالق هستى مى پنداشتند و یا بت پرستان و ماه پرستان و ستاره پرستان که براى بتها و کواکب آسمان، اصالت قایل بودند یعنى همانها را خداى خود مى دانستند. (8)
پی نوشت:
(5). شرح ابن ابى الحدید، ج 1، ص 117 به بعد.
بشارت کتب آسمانى پیشین، دلیلی بر نبوّت پیامبر(ص)
پرسش : کتب آسمانى پیشین چگونه حقانیّت پیامبر اسلام(صلی اللهعلیه وآله) را تایید می کنند؟
پاسخ اجمالی: یکى از دلایل صدق گفتار پیامبر اسلام(ص) بشاراتی است که در کتب آسمانى پیشین آمده است. گر چه بسیارى از آنها بعدها حذف یا دگرگون شد؛ ولى این نشانه ها و اشاره ها در آغاز اسلام کاملا در دسترس بوده به طورى که قرآن مجید کراراً بر آنها تکیه کرده و یهود و نصارى را به دقت در آنها دعوت مى کند. حتی آمدن گروهى از یهود به سرزمین مدینه به خاطر بشارت هایى بود که در کتب خود درباره ظهور پیامبر اسلام(ص) خوانده بودند و عشق و آرزوى درک محضر او، آنها را وادار به ترک دیار و جلاى وطن نموده بود.
پاسخ تفصیلی: یکى از دلایلى که براى صدق گفتار پیامبر اسلام(صلى اللهعلیه وآله) مى توان اقامه کرد بشارات و اشاراتى است که در کتب آسمانى پیشین آمده است گر چه بسیارى از این بشارات در هاله اى از تعصب فرو رفته و در طول تحریفاتى که در کتب آسمانى پیشین انجام یافته، حذف یا دگرگون شده است؛ ولى باز هم نشانه هاى فراوانى در این زمینه در کتب موجود سایر مذاهب که امروز در دست ما است به چشم مى خورد.
قراین نشان مى دهد که این نشانه ها و اشاره ها در آغاز ظهوراسلام بیشتر از امروز در دسترس بوده به طورى که قرآنمجید کراراً بر آنها تکیه کرده و یهود و نصارى را به دقت در آنها دعوت مى کند. بدون شک اگر چنین چیزى وجود نداشت ممکن نبود قرآنبا این صراحت روى نشانه هاى فوق تکیه کند.
این نکته نیز قابل توجه است که طبق تصریح بسیارى از تواریخ، آمدن گروهى از یهود به سرزمین مدینه به خاطر بشارت هایى بود که در کتب خود درباره ظهورپیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) خوانده بودند و عشق و آرزوى درک محضر او، آنها را وادار به ترک دیار و جلاى وطن نموده و در مدینه سکنى کردند. و گرنه محیط حجاز عموماً و مدینه خصوصاً جاذبه چندانى براى زندگى مادى نداشت که به خاطر تجارت یا زراعت و دامدارى آنجا را وطن خود انتخاب کند.
آنها خود را سزاواتر از دیگران براى پذیرش آیینى که در انتظار او بودند مى دانستند، ولى بعد از ظهوراسلام و به خطر افتادن منافع نامشروع گروهى از آنان، مساله تغییر شکل داد؛ و سرانجام به مقابله با پیامبر اسلام(صلى اللهعلیه وآله) برخاستند، و این معنا جاى تعجب نیست چنانکه نظیر آن را در دوستى بسیارى از دوستان و پیوندهاى مودّت آمیز گروهى از محبّان مشاهده مى کنیم.(1)
پی نوشت:(1). گردآوری از کتاب: پیام قرآن، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 هـ. ش ، ج 8، ص 377.
بشارت انجیل بر نبوّت پیامبر اسلام (ص)
پرسش : آیا انجیل بر نبوّت پیامبر اسلام(صلی اللهعلیه وآله) بشارت داده است؟
پاسخ اجمالی: در کتاب هاى امروز یهود و نصارى نشانه هاى پیامبراسلام(ص) را مى یابیم، ولى به یقین قبل از ظهورش، مسائل بیشترى وجود داشته که بر اثر تعصبات کور یا تضاد با منافع سران آنها حذف شده است. در سه مورد از انجیل یوحنا روى واژه «فارقلیط» یا «فارقلیطا» تکیه شده که به «تسلّى دهنده» ترجمه شده است، اصل این کلمه در یونانى «پِرِکْلیت» بوده که معناى آن احمد و پسندیده است. به هر حال در خود انجیل جمله هایى وجود دارد که نشان مى دهد این کلمه، سخن از پیامبرى مى گوید که ظاهر مى شود و آیینش جاویدان است.
پاسخ تفصیلی: در کتاب هاى موجود یهود و نصارى امروز نشانه هاى این پیامبر بزرگ را مى یابیم، ولى به یقین قبل از ظهورش، مسائل بیشترى وجود داشته که بر اثر ناهماهنگ بودن با تعصبات کور و کر، یا منافع سران آنها در ظلمت کتمان فرو رفته است.
در زمینه بشارات عهدین کتب متعددى نوشته شده، و یا بخشى از بعضى کتاب ها به آن اختصاص یافته است که پرداختن به همه آنها در شان این مختصر نیست و تنها به چند نمونه بارز بسنده مى کنیم:
1. در سه مورد از انجیل یوحنا روى واژه فارقلیط یا فارقلیطا تکیه شده است که در ترجمه هاى فارسى به تسلّى دهنده ترجمه شده است، از جمله:
در یک جا مى خوانیم: «و من از پدر خواهم خواست و او تسلى دهنده دیگر (فار قلیطا) به شما خواهد داد که تا به ابد با شما باشد».(1)
در جاى دیگر آمده است: «و چون آن تسلى دهنده (فارقلیطا) بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، یعنى روح راستى که از طرف پدر مى آید، او درباره من شهادت خواهد داد».(2)
در باببعد نیز آمده است: «لیکن به شما راست مى گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم، آن تسلى دهنده (فارقلیطا) به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد».(3)
قابل توجه این که فخر رازى در جلد 29 تفسیرخود، صفحه 313، از اناجیل موجود در عصر خودش از انجیل یوحنا چنین نقل مى کند که در باب14 مى گوید: «وَ اَنَا اَطْلُبُ لَکُمْ اِلى اَبى حَتّى یَمْنَحَکُمْ وَ یُوْتِیَکُمُ الْفارْقِلیطَ حَتىّ یَکُونَ مَعَکُمْ اِلَى الاَْبَدِ» که عیناً همان است که در بالا ذکر کردیم، ولى با تصریح به واژه فارقلیط. همین معنا را از باب15 و 16 با تصریح به واژه فارقلیط، ذکر مى کند.
در کتاب التحقیق فى کلمات القرآن الکریم آمده که: «اصل این کلمه (فارقلیط) در یونانى پِرِکْلیت تحریف شده که معناى آن احمدو پسندیده است، سپس به کلمه پَرَکْلیت تحریف شده که معناى آن تسلى دهنده مى باشد.»(4)
از اینها گذشته در تعبیرات خود انجیل جمله هایى وجود دارد که نشان مى دهد این کلمه به هر تعبیرى باشد سخن از پیامبرى مى گوید که ظاهر مى شود و آیینش جاویدان است. (5)
پی نوشت: